* سنگ آسیاب دلتنگ بود والاغ او را به گردش می برد !
* جغد ، عینک آفتابی زد و به تماشای روز نشست !
* عنکبوت ، کنج اتاق نشسته بود وتار می زد !
* نتیجه ی آزمایش " هپاتیت " ، " ایدز " و " اعتیاد " پشه ، مثبت بود !
* فرصت ، چمدانش را جمع کرد و از دست رفت !
* سرش بالای دار رفت و به نقش قالی نگاهی انداخت !
* از سوراخ سقف پشه بندم ، پشه چکه میکند !
* خودنویسم کلاهش را به احترام کاغذ سفید ، بلند میکند !
* از وقتی که خودش را به موش مردگی زده بود ، از دست گربه ها امان نداشت !
* باغ وحش ، تنها بازداشتگاهی است که زندانی هایش بی گناه هستند !
* گل ، پشت برگی پنهان شد تا پاییز ، او را نبیند !
* ساعتی که خوابیده بود ، شرمنده ی گذشت زمان شد !
* تنها چیزی که انسان می تواند سر به سرش بگذارد متکا است !
* گلبول های بدنم از میکروبها رشوه می گیرند !
* از هفت روز هفته ، فقط دو روز از غم و غصه دور بودم : دیروز و فردا !
* برای اینکه آفتاب لب بام  نباشد ، دور بام را بی لبه ساخت !
* در فصل بهار ، گلهای تیم ما بیشتر شد !
* بالاخانه تان را اجاره می کنیم : بنگاه املاک !
* به عده ای که دست گل به آب میدهند نیازمندیم : گلفروش !
* شمع تا سرحد مرگ ، اشک ریخت !
* هیچ دیوانه ای نیست که مخ نداشته باشد !
* سایه ام را از خورشید ، تحویل گرفتم !
* وقتی دلم را به دریا زدم ، دلم شور زد !
* امروز حتی رانندگان تاکسی هم راه مستقیم نمی روند !
* تنها در مدرسه ، علم از ثروت بهتر است !
* هنگام ریزش باران ، طاووس ، چترش را به کسی نمی دهد !
* دیسک کمرم را به یک مکانیک فروختم !
* از وقتی که ساعتم را یک ساعت جلو کشیدم ، هر روز یک ساعت بیشتر بر عمرم افزوده میشود !
* هر روز که از خواب بر می خیزم ، به غمهایم صبح بخیر می گویم !
* ادیسون مخترع برق ، بعد از مرگ ، حتی یک کلمه هم حرف نزد !
* هلاکو خان مغول وقتی غذا می خورد سیر میشد !
* در اروپا وقتی مردم کنار بخاری می ایستند گرم می شوند !
* لوئی شانزدهم در سن 45 سالگی ، دوران نوجوانی را کاملا پشت سر گذاشته بود !
* ژاپنی ها وقتی که زیر باران می روند خیس می شوند !
* قانون ، چیز خوبی است چون آخرش نون دارد !
* می ترسم این بیکاری ، عاقبت ، کار دستم بدهد !
* بعضی از کتابها برای ما قصه می گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می گویند تا بیدار شویم !
* افراد سر به زیر ، چیزهایی را پیدا می کنند که افراد سر به هوا گم کرده اند !